آموزش بازاریابی حسابداری مدیریت

آموزش بازاریابی حسابداری مدیریت

آموزش بازاریابی حسابداری مدیریت

آموزش بازاریابی حسابداری مدیریت

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت بنندگان و خوانندگان محترم وبلاگ مرتضی خادمی
این وبلاگ برای آموزش و بررسی وضعیت مطالب اینترنتی افتتاح شده و بیشترین هدف از آن جمع بندی و نظر خواهی از صاحب نظران مطالب موجود در این وبلاگ است البته اول این وبلاگ برای انجام فعالیت های بازاریابی افتتاح شده بود ولی تصمیم گرفته شد به روشهای آموزش و خلاقیت و پولدار شدن بپردازد و نظر دیگر افراد را در مورد مطالب جویا شویم امیدوارم با نظر دادن به مطالب این وبلاگ ما را یاری رسانید.
بایگانی

۹ مطلب با موضوع «پولدار شدن» ثبت شده است


راه پول دار شدن

از آن جایی که این روزها همه در فکر پول دار شدن هستند و برای رسیدن به ثروت به دنبال راهی می گردند که یک شبه آن ها را به مقصود برساند بر آن شدم تا راه حلی منطقی و خفن برای این دسته از عزیزان ارائه کنم.در جامعه ما درحال حاضر چندین راه توپ برای پول دار شدن وجود دارد که فقط کافی است آن ها را بشناسید . من اولین و راحت ترین راه را به شما معرفی می کنم ، اگر پول دار شدید که هیچ، اگر نشدید بعدا راه های بهتری را برایتان می گویم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۲۱
مرتضی خادمی

پولدار شدن سریع پولدارشدن

در راه پولدار شدن پولدارشدن پول دار شدن

پ

 

پولدار شدن – پولدارشدن

 

ابتدا یک اعلام خطر جدی برای جوانان بی تجربه ای که مقالات موفقیت رو میخونند، مقالاتی که مینویسند برای پولدارشدن باید نترس و شجاع باشی و فقط به آرزوهات فکر کنی؛ پول قرض کنی و شروع کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۹
مرتضی خادمی


روشهای پولدار شدن راه پولدارشدن رمز پول دار شدن

یک تحقیق در آمریکا نشان داد که دیدگاه ثروتمندان در مورد ثروت شبیه یکدیگر است و دیدگاه فقرا نیز به هم شبیه است. تفاوت نوع زندگی ثروتمندان با فقرا هم دقیقا بدلیل دیدگاهشان در مورد مال و ثروت است.
اگر شخصی بتواند از دیدگاه ثروتمندان الگو برداری کند می تواند ثروتمند شود. ثروتمندان متفاوت از فقرا و حتی طبقه متوسط فکر می کنند. اگر می خواهید در زندگی یک پله بالاتر بروید باید اراده و راه ترک افکار قبلی خود( که شما را به این نقطه که شما از آن راضی نیستید) را پیدا کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۵
مرتضی خادمی


پولدارشدن,راه های پولدارشدن

بسیاری از مردم پول و ثروت را دوست دارند و در تمام طول عمر خود تلاش می کنند تا بتوانند زندگی راحت و پس اندازی خوب داشته باشند اما چند درصد از آنها واقعا به این خواسته می رسند و موفق می شوند؟ پولدار شدن آنچنان هم کار سخت و نشدنی نیست، فقط کمی صبر و حوصله و دانش پول جمع کردن می خواهد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۱
مرتضی خادمی

علی‌اصغر جهانگیری کارآفرین برتر کشور و یک ایده‌پرداز و تولیدکننده باذوق است که تا به حال صدها کارخانه در سراسر ایران تاسیس کرده است و خیلی صفات اینچنینی دیگر دارد اما این تعریف درستی از مردی نیست که از نزدیک او را شناختم. او یک انسان خاص است و شاید از نظر خیلی‌ها پیر به نظر برسد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۱۹:۵۳
مرتضی خادمی

یکی از برندهای موفق در زمینه‌ی فست‌فود، رستوران‌های زنجیره‌ای شیلاست که خیلی‌ها با این برند و هات‌داگ‌های معروف آن آشنا هستند. به همین مناسبت با دکتر حسین اکبری، مدیرعامل رستوران‌های زنجیره‌ای شیلا گفت‌وگویی را درباره‌ی این برند و نیز چگونگی خرید تابلو از برندهای معتبر انجام داده‌ایم. حسین اکبری علاوه بر مدیریت برند شیلا دستی هم در آموزش کسب‌وکار دارد و خوانندگان مجله‌ی خلاقیت با آثار او در این زمینه آشنا هستند. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

گفت‌وگو با دکتر حسین اکبری، مدیرعامل رستوران‌های زنجیره‌ای شیلا
•    می‌خواهیم به جای سوالات مرسوم درباره آغاز برند شیلا و… که به آن نیز خواهیم پرداخت از این‌جا شروع کنیم که به عنوان‌ مدیرعامل رستوران‌های زنجیره‌ای شیلا مهم‌ترین نکته در فعالیت این فست‌فود را در چه موردی می‌بینید؟ همان موردی که شاید انگیزه شما برای حضور در شیلاست.
مهم‌ترین نکته برای من این است که غذای‌مان حتما باید شناسنامه‌دار باشد. معتقدم غذایی را باید دست مردم بدهیم که جرات کنیم همان را به خانواده‌مان هم بدهیم. بچه من ۷ سالش است و گاهی می‌گوید برویم رستوران، ساندویچ سوسیس بخوریم. نمی‌خواهم وقتی این را گفت، ساندویچ را از جایی غیر از شیلا برایش تامین کنم. این موضوع، خط قرمز من است. بر همین اساس هم در شعب‌مان هیچ چیز را مهم‌تر از زنجیره تامین نمی‌دانم و روی این مساله کوتاه نیامده‌ام. روی این مورد، جای مانور زیادی وجود دارد و متاسفانه به همین دلیل با سلامتی مردم بازی می‌شود. ما آمده‌ایم در سایت و تراکت‌های‌مان آرم تامین‌کنندگان‌مان را اضافه کرده‌ایم؛ آن هم به این خاطر که متاسفانه روی فرآورده‌های گوشتی، نظارت وجود ندارد و مثلا وقتی می‌گویید هات‌داگ ۷۰درصد گوشت قرمز، این نوع از هات‌داگ بین کیلویی ۵هزار تومان تا کیلویی ۱۳هزار تومان در نوسان است و حتی ممکن است کیلویی ۴هزار تومان‌اش هم وجود داشته باشد. وقتی گوشت گوساله برزیلی حدود کیلویی ۲۰ هزار تومان است چه جوری می‌شود که یک هات‌داگ ۷۰درصد گوشت قرمز، کیلویی ۴هزار تومان باشد. ما الان در شیلا از هات‌داگی استفاده می‌کنیم که کیلویی ۱۳هزار تومان، قیمتش است. شعب ما به لحاظ هزینه‌ها فشار زیادی روی‌شان است؛ ولی ما گفته‌ایم که مشتری کیفیت را می‌فهمد. ما جنس ارزان  به مردم نمی‌دهیم؛ اگر چه دنبال این هم نیستیم که گران باشیم. چون می‌دانیم که متاسفانه توان مالی مردم کاهش پیدا کرده است و ما هم طبقه متوسط را هدف قرار داده‌ایم. با این حال این را هم می‌دانیم که کسانی مشتری ما هستند که به سلامتی خودشان اهمیت می‌دهند و تفاوت خوب و بد یک غذا را کاملا می‌فهمند. در همان میدان ولیعصر که هات‌داگ ۲هزار تومانی عرضه می‌شود، ما ساندویچ هات‌داگ‌مان را ۵ تا ۶ هزار تومان می فروشیم توجه داشته باشیم که در فرآورده‌های گوشتی، هر چقدر که کیفیت پایین باشد، سعی می‌کنند ضعف در بافت گوشت را با ادویه پوشش دهند و این گونه حتی خوشمزه‌تر هم می‌شود. منتها بعمیل کردن غذا با سوزش معده و رفلکس و ضعف و هزار جور عارضه همراه می‌شود.
مورد دیگر این است که کارخانه‌های فرآورده‌های گوشتی‏، هیچ‌کدام‌شان اجازه بازدید نمی‌دهند. اما در بین تامین‌کنندگان ما، هم آندره سولیکو و کاله  به ما اجازه بازدید سرزده به کارخانه می دهند و حتی به ما گفته  اند که مشتریان‌تان هم می‌توانند بیایند و از کارخانه ما بازدید کنند.. ما در شیلا با سلامتی مردم سر و کار داریم و نمی‌توانیم با سلامتی آن‌ها به ویژه کودکان و جوان‌ترها که اعتماد می‌کنند، بازی کنیم. این مهم‌ترین موضوعی‌ست که روی آن تاکید داریم؛ تا جایی که یکی از همکاران ما در شرکت می‌گفت که شعارمان را عوض کنیم و بگذاریم: «غذای شناسنامه‌دار».
شما سوابق آموزشی و انتشاراتی در زمینه مدیریت داشته‌اید و امروز مدیریت یک فست‌فود را برعهده گرفته‌اید. چه شد که از آموزش و تحقیقات مدیریت به عرصه مدیریت یک فست‌فود کشیده شدید؟
ما در گروه پژوهشی  آریانا روی موضوع خدمات مدیریت کار می‌کردیم و در آن‌جا خدا لطف کرد و خوش‌نام بودیم و کارمان رونق داشت و هنوز هم دارد. علاقه داشتیم که در موضوع مدیریت، یک تجربه اجرایی هم داشته باشیم. رفتیم در حوزه گردشگری برای مجتمع‌های بین‌راهی سرمایه‌گذاری کنیم. در مجتمع‌های بین‌راهی، هم دنبال فست‌فود بودیم، هم رستوران و هم فروشگاه. با یک تعداد از فست‌فودها برای ایجاد شعبه مذاکره کردیم. در این مذاکرات، رفتار مدیران شیلا به لحاظ علاقه به کار را حرفه‌ای‌ تر دیدیم و به ما پیشنهاد کردند که جهت  توسعه برند شیلا  سرمایه‌گذاری کنیم و این‌گونه شد که مسوولیت مدیریتی این‌جا را عهده‌دار شدیم. و در واقع زحمت اصلی به عهده آقای مجید میری بوده است که فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران است و رشته کشاورزی خوانده و ۱۲ سال پیش شیلا را تاسیس کرده است. ما  سال ۸۸ در شیلا  سرمایه گذاری کردیم  .
•    سابقه برند شیلا به کجا بازمی‌گردد؟
اولین فاز فعالیت برند شیلا، ارائه یک ایده خلاقانه برای تولید ساندویچ هات‌داگ بوده است. از سال ۸۰ کار با یک شعبه در تقاطع خیابان فتحی‌شقاقی با ولیعصر آغاز شده است و ما الان که روش‌های تبلیغاتی آن موقع‌شان مثل ارائه کارت اینترنت و… را بررسی می‌کنیم می‌بینیم که به روش خوبی کار می‌کرده‌اند. بعدها مثل هر بیزنسی، آقای میری می‌آید شیلا را توسعه می‌دهد و به ۵-۴ شعبه می‌رساند و یک انبار و آشپزخانه مرکزی هم برای این‌ها راه می‌اندازد. شیلا این گونه تا ۹شعبه جلو می‌آید. در مقطعی که ما به شیلا پیوستیم ۹ شعبه فعال بودند . در این مقطع با کمک دوستانمان از جمله  مشاوران گروه پژوهشی آریانا و شرکت مدیران ۲۱ نسبت به بازمهندسی شیلا از تدوین استراتژی بازاریابی تا طراحی هویت بصری مجموعه و دکوراسیون شعب و مستند سازی دانش فنی شیلا اقدام کردیم  با بررسی تجارب داخلی و الگوبرداری از رقبای بین المللی  به این موضوع پرداختیم که یک رستوران زنجیره‌ای چه کارهایی باید انجام بدهد. از دستورالعمل بهداشتی شعبه شروع کردیم که شامل بهداشت فردی، ساختمان، تجهیزات، انبار و… است و به موارد دیگری پرداختیم نظیر کنترل کیفیت شعب، آماده‌سازی مواد اولیه و… در واقع همه آن چیزی را که طی ۸ سال قبل از آن وجود داشت با کمک تیمی از متخصصان  صنایع غذایی و مهندسی صنایع، مستندسازی کردیم که تبدیل به استانداردهای شیلا شد و به موضوعاتی می‌پرداخت نظیر این‌که مواد اولیه‌مان چه باید باشد و از چه برندهایی باید تامین شود و فرمولاسیون‌اش چگونه باید باشد تا این‌که دستورالعمل‌های اداری شعب را تنظیم کردیم و به انضباط کار پرداختیم و رسیدیم به چگونگی استخدام پرسنل، پرداخت حقوق، استاندارد لباس و… که تدوین و اجرای این‌ها زمان زیادی برد  بعد هم به دستورالعمل‌های تهیه غذا در شیلا پرداختیم. چون من زمانی خودم، هم مشاور و هم مدرس بحث ISO9000 بودم می‌دانم که خیلی از شرکت‌ها در مستندسازی فرایندهای‌شان ضعف دارند و از آن بدتر، ضعف آشکاری در اجرایی‌کردن این مستندات دارند. شما وقتی می‌خواهید وارد تجارت فرانچایز شوید باید چیزی برای فروش داشته باشید و فقط نمی‌توانید که یک تابلو را بفروشید. البته شما می‌توانید یک برندی ایجاد کنید و با تبلیغات عمومی، آگاهی از این برند را افزایش دهید و به واسطه آن بتوانید بگویید هر کسی از تابلوی من استفاده کند فروش‌ اولیه اش  بالا خواهد رفت و در واقع تابلوفروشی کنید. اما چون شما هویت مشخصی را تعریف نکرده‌اید و ازطرف دیگر، چون قراردادها ی فرانچایز در کشور ما ضمانت  اجرایی کافی ندارند، هر شعبه، ساز خودش را می‌زند و حتی آن هویت حداقلی هم نابود می‌شود. خیلی از همکارانی که آمدند و تلاش کردند تا برند های خوشنامی در رستوران یا بستنی یا کافی شاپ ایجاد کردند متاسفانه در حال حاضر شرایط خوبی ندارند.  شما فقط تابلوهای شبیه به هم را می‌بینید. در آن‌جا هر شعبه غذا را به دلخواه خودش ارائه می‌دهد، مواد اولیه‌اش را خودش انتخاب می‌کند و کسی هم نیست که روی این‌ها نظارت کند. در حالی که خاصیت زنجیره‌ای این است که شما نسبت به حداقل کیفیت‌ها مطمئن باشید. من همیشه می‌گویم مک‌دونالد بهترین همبرگر دنیا نیست؛ خیلی همبرگرهای بهتر از مک‌دونالد هم وجود دارند. اما از چین تا کانادا همه می‌دانند که حداقل‌هایی را که از یک غذا می‌خواهند در مک ‌دونالد وجود دارد. ممکن است یک رستوران بهتری در چین وجود داشته باشد، اما خیلی‌ها آن را نمی‌شناسند؛ ولی مک‌دونالد را می‌شناسند. پس ویژگی اصلی زنجیره‌ای بودن، استانداردبودن آن است. ولی متاسفانه در این‌جا ما از زنجیره‌ای‌بودن، فقط همان آگاهی از برند را می‌فروشیم و بعد از فروش، برند رها می‌شود و وقتی سرمایه گذاران در برند ، رها شدند، دیگر ناچارند که برای بقای خودشان هر کاری بکنند. منو را کم و زیاد کنند یا کیفیت غذا را دست ببرند یا مواد اولیه را تغییر دهند. اولین چیزی هم که به ذهن‌شان می‌رسد این است که از کیفیت کم کنند. این اتفاق درمورد افت کیفیت در خیلی از فرانچایزها می‌افتد و یکی هم نیست که بگوید ما هم عقل‌مان می‌رسد که سوسیس کیلویی ۶هزار تومان هم وجود دارد؛ ولی به طور مثال ما در شیلا بیش از ۲۰ کارخانه را ارزیابی کرده‌ایم تا رسیده‌ایم به همین لیست محدود ۳-۲ تا کارخانه‌ای که مواد اولیه ما را تامین می‌کنند. ما با کسی کار می‌کنیم که آبرویش برایش مهم باشد.
ما در شیلا فقط برند را نمی فروشیم بلکه  دستورالعمل ها ، استانداردها و تجربیات خود را می فروشیم
مثل خیلی از برندهایی که با فرانچایز پیش می‌روند .شما هم الگوهای موفقی را در این مورد و در سطح جهان مدنظر قرار داده‌اید. از این الگوها برای ما بگویید.
از چند منظر باید به این موضوع نگاه کنیم. یکی، بحث اداره رستوران است که به این موضوع می‌پردازد که ما برای ایجاد برند شیلا از چه منابعی الگوبرداری کرده‌ایم؟ اگر شما به دکور ما دقت بکنید می‌بینید که یک دکور سبک با رنگ روشن است. رنگ غالب ما برعکس بقیه برندها سفید است. در دین ما تاکید شده است که سفید بپوشیم. چرا؟ چون وقتی کثیف است، معلوم می‌شود. در صورتی که عمده‌ فست‌فودها از رنگ‌های جیغ و تیره استفاده می‌کنند. در رنگ جیغ و تیره، کثیفی به چشم نمی‌آید. ما به رغمی که همین موضوع برای‌مان دردسر ایجاد کرده است؛ این الگو را از آسیای شرقی گرفته‌ایم. آن‌ها در فست‌فودهای‌شان از رنگ‌های روشن استفاده می‌کنند. متاسفانه در کشور ما فست‌فود کارکرد کافی‌شاپ و کلوپ‌های شبانه و… را هم دارد. برای همین هم هست که گاهی وقت‌ها شما می‌روید در فست‌فودی که تاریک است و دونفر در گوشه‌ای از آن نشسته‌اند و دارند سیگار می‌کشند؛ حالا یک پیتزا هم جلوی‌شان هست که یک ساعت طول می‌کشد تا بخورند. بنابراین چون این فضا در کشور ما وجود دارد ما آمده‌ایم و رنگ سازمانی و پرسنلی‌مان را روشن در نظر گرفته‌ایم. در مورد منوی غذایی، تفاوتی که در ایران نسبت به بقیه کشورها وجود دارد این است که هیچ‌کدام از فست‌فودهایی که وارد بازار ایران شده‌اند نتوانسته‌اند روی منوی غذایی محدود باقی بمانند و مجبور شده‌اند منوی‌شان را گسترش بدهند. یک بخش از علتش به این موضوع برمی‌گردد که این‌جا خیلی از خانواده‌ها رفتن به فست‌فود را بخشی از برنامه تفریح‌شان می‌دانند و وقتی این‌گونه به فست‌فود نگاه می‌شود آن وقت بحث تنوع سلیقه در خانواده هم پیش می‌آید و تنوع سلیقه هم مترادف است با تنوع غذایی. مثلا  آواچی اول با مرغ سوخاری شروع کرد و بعد، پیتزاچی را اضافه کرد. ما در تدوین روش‌های‌مان و هم الگوی فرانچایزمان از موفق‌ترین الگوهای دنیا استفاده می‌کنیم و  روش‌ هایمان را طبق الگوهای آن‌ها بازنگری کردیم. یادمان باشد بستر اقتصادی که آن‌ها فعالیت می‌کنند، کاملا رقابتی‌ست و در آن قانون از نوآوری و حقوق معنوی حمایت می‌کند؛ بنابراین اگر شما به عنوان یکی از شعب مثلا ساب‌وی از اصول این برند تخطی کنید، بلافاصله تعطیل می‌شوید و جریمه سنگینی را هم باید به ساب‌وی بپردازید ولی در ایران شرایط به این سادگی نیست . البته ما وسواس زیادی در انتخاب نماینده داریم. مثلا  در سال گذشته بیش از ده ها درخواست نمایندگی را رد کردیم. خیلی‌ها وارد این تجارت می‌شوند با این پیش‌فرض که سودهای بسیار عجیب‌وغریبی دارد و متاسفانه برخی‌ از برند ها هم هستند که به قصد برندفروشی قول‌های غیرواقعی می‌دهند.  این تجارت، جنبه‌های مثبت زیادی دارد، ما در شرایط اقتصادی دو سال گذشته که بسیاری از کاسبی ها لطمه خوردند و بسیاری کارشان را از دست دادند توانستیم این شرایط سخت را پشت سر بگذاریم و حتی شعب خود را توسعه دهیم و کارافرینی بیشتر داشته باشیم . ما ضمن رشد فروش شعب توانسته ایم ۱۴% به نیروی کارمان در شعب مان اضافه کردیم . سرمایه گزاری در این کسب وکاربه نسبت دیگر کسب و کار ها ، مطمئن تر است . ما توانسته ایم اعتماد به درامد پایدار را در همه ی شرایط برای سرمایه گزارانمان بوجود آوریم.و یکی از مهمترین دلایل این موفقیت ، سرمایه گزاران موفق ماست .
از جنبه دیگر ما باید در اداره این کسب و کار از روش‌هایی که دیگران ابداع می‌کنند، استفاده کنیم. مثلا ما روی تحلیل رفتار مصرف‌کننده‌مان از الگوی Data Mining یا داده‌کاوی استفاده کرده‌ایم. این پایان‌نامه پارسال یکی از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی بود و به این موضوع می‌پردازد که آدم‌ها چه غذاهایی را با چه غذاهایی می‌خورند. این‌ها چیزهایی‌ست که در جاهای دیگر دنیا تجربه شده است. به خاطر همین وقتی می‌خواهند یک منو را پیشنهاد بدهند و عکس غذاها را چاپ کنند؛ حواس‌شان هست که کدام غذاها را کنار هم بگذارند. این‌ها مواردی‌ست که ما هم به فراخور حال خودمان در این مدت از آن استفاده کرده‌ایم.
•    یکی از کتاب‌های ماندگاری که شما در مجموعه آریانا چاپ کرده‌اید، کتاب «استراتژی اقیانوس آبی» است. این کتاب و همچنین کتاب‌های دیگری از اساتید برندینگ، نظیر کتاب‌های ال ریس و… برندهایی را موفق می‌داند که زمینه‌ای محدود و تخصصی برای خودشان انتخاب می‌کنند و در همان زمینه و نه بیشتر فعالیت می‌کنند. این اتفاق برای شیلا با عرضه هات‌داگ افتاده بود. اما بعد از مدتی غذاهای دیگری نظیر پیتزا و همبرگر هم اضافه شد که تا حدودی آن زمینه تخصصی و محدود را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و هویت برند شیلا را متفاوت از چیزی می‌کرد که در ابتدا بود. راجع به این تغییر هویت برند شیلا چه پاسخی دارید؟
اولین پاسخم این است که حتی مک‌دونالد هم ناگت مرغ می‌دهد. با این‌که مک‌دونالد را همه با برگر می‌شناسند. یا این‌که پیتزاهات هم برگر می‌دهد. نکته‌ای که وجود دارد این است که ما الان بالای ۶۰درصد از فروش‌مان متعلق به هات‌داگ است؛ منتها بخشی از محصولات هستند که می‌شود گفت که یک‌جور محصولات پایه برای فست‌فود هستند. مثل همبرگر که یک محصول پایه است که خیلی‌ها را به فست‌فود می‌کشاند. دومین توضیحم معطوف به همان موردی‌ست که در مورد کارکرد فست‌فود در ایران عرض کردم. ما الان شعارمان «هات‌داگ سفارشی است. و هنوز هم عمده محصول و فروش ما روی هات‌داگ است؛ اما محصولات دیگری که آورده‌ایم بر این اساس است که این‌ها مکمل هات‌داگ است. اگر شما بروید فروش‌تان را تحلیل کنید می‌بینید درست است که ۴۰درصد فروش شما از بقیه محصولات است؛ اما یک همبستگی آماری  بین فروش  این محصولات‌تان با محصول اصلی وجود دارد. یعنی که در فیش‌های شما کسانی خرید کرده‌اند که ۳نفرشان هات‌داگ خورده‌اند و یک نفرشان هم همبرگر خورده است. بین این‌ها همبستگی وجود دارد و طبیعتا روی آن ۶۰درصد هم اثر می‌گذارد.
الان وضعیت به گونه‌ای شده که برای فست‌فودها سخت شده است که تکی کار کنند و باید عضو یک فرانچایز شوند. در آینده اگر سهم برندهای فرانچایز با این روند افزایش پیدا کند، آن وقت احتمالش هست که برندهای فعال در فست‌فود بروند به سمت تخصصی کار کردن و پیش‌بینی من این است که در آینده به سمتی حرکت شود که از تعداد گزینه‌های منو کم شود و فست‌فودها تخصصی باشند.
•    با این حساب آیا در پی تغییر هویت برند شیلا که با ساندویچ سوسیس عجین شده است، هستید؟
ما در واقع دو تا هویت داریم. یک هویت ما مربوط به هات‌داگ است و هویت دیگر ما بحث سلامت است. شعار قبلی ما هم بر همین موضوع تاکید داشت. ولی خب، بیشتر، همان ساندویچ هات‌داگ، هویت برند ما شده بود. ما مرغ را به خاطر سلامت استفاده کرده‌ایم. الان وجه مشترک تمام محصولات ما این است که مواد اولیه تمام‌شان مرغوب است و تمام‌شان بدون روغن تهیه می‌شوند.
•    پس می‌خواهید هم‌چنان با انجام برخی تغییرات روی هویت اصلی برندتان تاکید کنید؟
ما شناخته شده‌ایم به هات‌داگ و نمی‌خواهیم این ذهنیت راجع به برندمان را از دست بدهیم. اما در بلندمدت ترجیح می‌دهیم که با عنوان غذای سالم شناخته شویم. یک فست‌فود سالم. بعضی از چیزها لاجرم در زندگی امروز وجود دارند. مثلا موبایل پدیده‌ای‌ست که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت.  اسنک و چیپس هم هست. منتها من وقتی می‌خواهم بروم برای بچه‌ام چیپس بخرم ترجیح می‌دهم یک اسنک یامی بخرم که اساس سالم‌تری نسبت به بقیه دارد. یا ترجیح می‌دهم اگر برای خانه، ماست می‌خرم به جای ماستی با ۵ یا ۷ درصد چربی، بروم ماست پروبیوتیک  کم چربی را بخرم. در واقع انتخاب من بر این اساس انجام می‌شود؛ چون نمی‌توانم این‌ها را از زندگی‌ام حذف کنم. فست‌فود هم چنین حالتی دارد. در ضمن چه کسی می‌تواند اثبات کند که خیلی از این تهیه غذاها، غذاهای‌شان سالم‌تر از غذاهای ماست. قیمه و قورمه و فسنجانی که در تهیه غذاها ارائه می‌دهند ناسالم است. ما در فرایند پختن خورشت، غذاها را به تفاله تبدیل می‌کنیم. شما کافی‌ست به آسیای شرقی تشریف ببرید و ببینید که سبزی‌ها را اصلا سرخ نمی‌کنند. بلکه می‌پزند یا آب‌پز می‌کنند و می‌خورند. قورمه سبزی خوب از نظر ما این است که صبح تا بعدازظهر روی گاز باشد و یک روغن حسابی هم افتاده باشد روی آن. بر این اساس، چه کسی می‌گوید که این سالم‌تر از فست‌فود است. چه کسی می‌گوید آشپزخانه‌هایی که  در بسیاری از مکان های  غیر بهداشتی  غذا می‌پزند، فرایند پختی سالم‌تر از فست‌فودها دارند . من به جرات می‌گویم که در فست‌فودهای ما بهداشت خیلی بهتر رعایت می‌شود تا خیلی از این تهیه غذاهایی که سهم بالایی از تامین غذا در تهران را برعهده دارند. راجع به ویتامین‌ها هم چیزی که من می‌دانم این است که غذا یک ترکیب متعادلی از کربوهیدرات و پروتئین است. من فکر می‌کنم که در مجموع بدون این که بخواهم غذاهای سنتی را زیر سوال ببرم، کسانی که موج منفی زیادی علیه فست‌فود به راه انداخته‌اند ۲ مساله را نادیده گرفته‌اند. یکی این است که به جای این که بروند فرایندهای کنترلی روی فرآورده‌های گوشتی را تقویت کنند، صورت مساله را پاک کرده‌اند و به کل با فست‌فود مخالفت کرده‌اند که البته موفق هم نشده‌اند چون فست‌فود بخشی از زندگی مدرن است و دوم این‌که جای این که رقابت منفی علیه فست‌فود بکنند بیایند بگویند آیا واقعا غذاهای سنتی ما که توی رستوران‌ها تهیه می‌شوند این‌قدر قابل دفاع هست که این‌ها می‌گویند یا نه؟ من بعید می‌دانم جواب قانع‌کننده‌ای برای این سوالات داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۱:۲۹
مرتضی خادمی

کافی است دانشجوی رشته های مدیریت و حسابداری بوده باشید یا اینکه مقداری در رابطه با « بازاریابی » کنکاش کرده باشید تا نام احمد روستا، استاد شناخته شده بازاریابی به گوش تان خورده باشد.احمد روستا، عضو هیأت علمی دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه شهید بهشتی و شناخته شده ترین استاد بازاریابی ایران است.او مدرک دکترای مدیریت خود را از دانشگاه برادفورد انگلستان در سال ۱۳۵۷ دریافت کرده است. روستا مدرس دروس مرتبط بازاریابی و مدیریت بازار در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی و استاد مهمان برخی از دانشگاههای دیگر تهران از جمله دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران بوده است.

روستا اعتقاد دارد بازاریابی در همه جا و همه چیز کاربرد دارد چون اگر ما تعریف بازاریابی را درست ارائه کنیم متوجه خواهیم شد بازاریابی محدود به موضوع خاصی نیست.
در شرایطی که به زعم بسیاری از کارشناسان اقتصادی شرایط رکودی تحت تاثیر پارامتر های متفاوت بر اقتصاد ایران سایه انداخته است سوالی که وجود دارد این است که می توان به جز دلالی حرفه ای راهکاری پیدا کرد که زیان ده نباشد؟ اگر هم بخواهم مثالی مطرح کنم می توانم به تولید اشاره کنم. در این رابطه توضیح می دهید؟

در تمام شرایط بازار آدمی که « کاسب کار » واقعی است قطعا به دنبال فرصت هایی می گردد تا بتواند باز هم نسبت به موقعیتی که برای دیگران وجود دارد، شرایط بهتری را داشته باشد. نکته اساسی این است که در شرایط فعلی ما نباید منافع را با منافع در دوران رونق مقایسه کنیم. هر دوره ای معیار ها و شرایط خاص خودش را دارد. امروز نمی توانیم بگوییم فقط دلالی است که می تواند موفق باشد. اگر بدانیم چه کالا هایی را در همین شرایط مردم نیاز دارند و روی همان کالا به عنوان تولید سرمایه گذاری کنیم قطعا می تواند مفید و موثر باشد. بنابراین در شرایط امروز هیچ کس نمی تواند بگوید حتما فقط باید کار خدماتی یا تولیدی انجام داد. با توجه به شرایط بازاری که مطالعه شده است و سپس توانمدی ای که نزد مدیران برای کار تولیدی یا خدماتی وجود دارد این فرد است که تصمیم می گیرد کالایی را تولید کند یا خدمتی ارائه کند یا اصلا در فعالیت های مختلف واسطه و دلالی شرکت داشته باشد. شاید روزی عده ای فکر می کردند بهترین راهکار برای اینکه پولی که داشتند را به کار بگیرند « بساز بفروش » بود. آیا در شرایط امروز هر کسی با این شغل می تواند موفق باشد؟ ابتدا باید مطالعه صورت بگیرد و بر اساس اینکه چه شرایطی حاکم است تصمیم بگیریم چه فعالیتی را دنبال کنیم.

نکته ای که وجود دارد این است که اگر شرایط خارجی که بر اقتصاد تحمیل شده است را کنار بگذاریم گروهی با بر هم زدن بازار، اقتصاد را به سویی بردند که سود بیشتر در دلالی و واسطه گری خلاصه می شود. در این شرایط تولید کنندگان بیشتر ورشکست می شوند و واسطه گران سود بسیار قابل دفاعی کسب می کنند. سوال اینجاست با این شرایط می توان به کسب سود در صنعت و تولید امیدوار بود؟

قطعا در شرایط امروز بسیاری انگیزه برای فعالیت بلند مدت ندارند. علت اینکه بحث تولید را در حاشیه قرار دادند این است که پروژه تولیدی یک پروژه کوتاه مدت نیست اما کارهای خدماتی از جمله واسطه گری کاری کوتاه مدت است. اگر به عنوان یک حرکت کوتاه مدت نگاه شود، قطعا نگاه می کنند مردم چه کاری را دوست دارند و برخی می روند همان کار ها را انجام می دهند. اکثرا هم این مشاغل نیاز به سرمایه گذاری زیاد و به تحمل زمان احتیاجی ندارند. بنابراین شما هستید که باید تصمیم بگیرید آیا واقعا می خواهید کارهای تاکتیکی و ضربتی انجام دهید یا کارهای بلند مدت و نیازمند به سرمایه گذاری را مورد هدف قرار داده اید. من باز هم اعتقاد دارم در همین شرایط، فعالیت های تولیدی وجود دارند که بسیار زیاد می تواند مناسب باشد. تشخیص اینکه چه تولیدی را انجام دهیم از همه چیز مهم تر است.

اگر بخواهیم به سمت تولید برویم سوالی که شاید به وجود بیاید در این شرایط این است که در ایران بازار یابی علمی و فنی برای محصول تولید شده پاسخ می دهد یا اینکه باید به سمت بازاریابی احساسی رفت؟

در ایران ترکیبی از این دو بازاریابی را داریم. به نظر من در مرحله گذر و گذار از بازاریابی آماتوری، سنتی و تجربی به بازاریابی حرفه ای، علمی و نوین هستیم. در این شرایط با توجه به نوع بنگاه ها، نوع فعالیت و به ویژه شرایط رقابت این پدیده دارد شکل می گیرد. قطعا بنگاه هایی امروز وجود دارد که از خیلی از ابزار های نوین بازاریابی دارند استفاده می کنند. در این راستا حتی از ابزار الکترونیک هم استفاده می کنند. یعنی اینترنت مارکتینگ فعال شده است و موفق هم هست. در مقابل گروهی هم وجود دارد که به صورت کاملا سنتی و مانند گذشته مشغول فعالیت هستند. در بازاریابی ما یک بیت مناسبی داریم که می گوید: « آنچه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است احتیاج است احتیاج. » احتیاج است که تعیین می کند ما چه نوع بازاریابی را در حال حاضر باید انجام دهیم؛ نوین، سنتی یا ترکیبی.

تفکیک بازاریابی علمی از بازاریابی احساسی صحیح است یا خیر؟

من واژه احساسی را به کار نبردم. گفتم بازاریابی تجربی، سنتی و یا متداول. در درون بازاریابی سنتی قطعا گاهی اوقات بازاریابی هیجانی، احساسی و عاطفی وجود دارد. ضمن اینکه در بحث بازاریابی علمی هم ما اعتقاد داریم امروز بحثی تحت عنوان « بازاریابی عاطفی » وجود دارد. ما « عاطفه » را جزیی از داد و ستد می دانیم اما بازاریابی احساسی معنایی ندارد. بازار یابی غیر علمی، عادی و یا سنتی بهتر معنا پیدا می کند.
در بورس بازاریابی کاربرد دارد؟

بازاریابی در همه جا و همه چیز کاربرد دارد چون اگر ما تعریف بازاریابی را درست ارائه کنیم متوجه خواهیم شد بازاریابی محدود به موضوع خاصی نیست. هر جا که چهار عنصر نیاز، نیازمند، عوامل رفع نیاز و داد و ستد وجود دارد، بازاریابی معنا پیدا می کند. نیاز یعنی به همه چیز که می تواند به کالا، خدمت، سهام، علم و یا هر پدیده دیگری باشد. در نتیجه بورس هم پدیده ای است که در آنجا سهام رد و بدل می شود. بنابراین برای اینکه ما بدانیم چه سهامی را بهتر بفروشیم وبهتر برای آن جایگاه پیدا کنیم  نیاز به بازاریابی داریم. قطعا شرکت های کارگزاری بورس باید به سوی بازاریابی به ویژه بازاریابی علمی جهت گیری کنند.

به هر حال آنچه واضح است یکسری بد اخلاقی هایی طی سال های گذشته به طور گسترده علیه ایران اعمال شده است و این موضوع تا حد زیادی روند تجارت فعالان اقتصادی را با مشکل مواجه کرده است. یکی از مشکلات آنان هم به تبلیغ و شناسایی محصول شان در خارج ارتباط پیدا می کند. به نظر شما در این شرایط راهکاری برای هرچه بهتر دیده شدن محصولات تولید شده در ایران وجود دارد؟

در هر شرایطی اگر شما مزیت رقابتی داشته باشید چه در دوران رونق و چه در دوران رکود می توانید علاوه بر بازار داخلی به بازار جهانی هم روی بیاورید. اما قطعا برای کسی که تا به حال فعالیت های صادراتی نداشته است بازار داخلی محل تمرین و یادگیری است تا نقاط قوت و ضعف شناسایی شناخته شود. در این شرایط بر اساس شناختی که از بازار های خارجی پیدا می شود به این موضوع می رسید که چه اندازه حرف برای گفتن دارید. اصلا واژه مزیت یعنی اینکه من نسبت به دیگران چه قدر می توانم دیگران را متقاعد کنم که به خاطر یکسری منافع و مزایا از من خرید کنند. هر چه قدر از بازار داخل به بازار بین الملل می رویم حساسیت ما باید به این موضوع بیشتر باشد. تا نتوانیم مزیت داشته باشیم، دل به خواهی نمی توان پا را از مرزها فراتر گذاشت و صادرات انجام داد. صادرات به هر حال پروسه ای است که مردم به عنوان مخاطب و خریدار قدرت انتخاب بالایی در آن دارند و به سادگی خرید نمی کنند. ارزیابی می کنند و بهترین ها را خریداری می کنند.

شناخت بازار بر چه اساسی باید باشد؟ صرفا واردات رقابت نامتعادلی را به وجود نمی آورد؟ اینکه به دلیل محدودیت هایی که برای کالای ایرانی وجود دارد کشورهای خارجی با صرف هزینه زیاد در جهت شناسایی محصولات شان به مردم از اقبال بیشتری برخوردار هستند؟

فرق بین شناخت و شناساندن باید مورد توجه قرار بگیرد. اینکه کالایی می آید و خودش را می شناساند یعنی آمده و بازار ایران را بررسی کرده است که مردم ایران مقداری کالای خارجی را بر کالای داخلی ترجیح دهند بدون اینکه حتی خیلی به کیفیت توجه کنند. در نتیجه آن شرکت خارجی می آید حتی در دوران رکود کالای خودش را معرفی می کند و به دلیل روحیه ای که وجود دارد احتمال موفقیت هم هست. اما به نظر من همیشه اینطور نیست. اتفاقا به نظر من دوره رکود یکی از بهترین فرصت ها برای شرکت های ایرانی است که شناسه یا برند خود را جایگزین برند خارجی کنند.

چرا؟

چرا که در دوران رکود واردات محدود می شود. مانند دوران رونق نیست که هر کس هر چیزی را به هر شکلی وارد کند. در دوران رکود قطعا محدودیت ها باعث می شود هر برندی و هر کالای خارجی به سادگی وارد نشود مگر از کانال های کاملا غیر رسمی و یا رسمی که خودش مقدارش محدود است. باید قدر این بدانیم که چگونه با تقویت کردن عواملی مانند کیفیت و یا گارانتی که مردم انتظار آن را دارند می توان آنها را با محصولات داخلی آشتی داد. نباید به خاطر شرایط رکود خودمان به دست خودمان از کیفیت بزنیم و مردم را نادیده بگیریم و بر این باور باشیم که چون به کالا احتیاج دارند هر چیزی که ما ارائه می دهیم خریداری کنند. تنها راه ماندگاری در بازار سازگاری با بازار است و لازمه سازگاری با بازار شناخت بازار است. مشتری و مخاطب باید تشخیص داده شود و مطابق با شرایط روز سازگاری صورت بگیرد.

چون موضوع گارانتی را مطرح کردید می خواهم این موضوع را مطرح کنم که اساسا قبول دارید در بازاریابی ایرانی چیزی از گارانتی و ضمانت به آن محکمی که در خارج مشاهده ممی شود مطرح نیست؟

شرکتی که به آینده خودش فکر می کند به تعهداتی که داده است پایبند است. در مقابل شرکت هایی که فقط « دم » برای آنان غنیمت هستند بسیاری از تعهدات را نادیده می گیرند که یکی از آنها موضوع ضمانت و گارانتی است. اگر واقعا شما به شرکتی مراجعه کردید که حتی در میان شرکت های بزرگ بود اما به تعهدات خودش پایبند نبود مطمئن باشید در مدت زمان کوتاهی بی اعتمادی در مردم ایجاد می شود. یکی از مهم ترین عوامل موفقیت در بازاریابی « اعتماد سازی » است. شما خودتان نگاه کنید تا چه اندازه به دلیل اعتمادی که به یک تولید کننده داشتید حتی در دوران رکود آن تولید کننده را رها نکرده اید. توصیه من این است هیچ گاه آنچه که به مردم گفتید را نادیده نگیرید.

ولی باید بپذیریم که مردم در حال حاضر به نوعی به ضمانت و گارانتی چندان امیدوار نیستند. این موضوع در فروش محصول حتی در شرایط رکود می تواند اثر گذار باشد؟

بسیار زیاد می تواند اثر گذار باشد. زمانیکه همه مردم نسبت به یک پدیده می نالند موفق کسی است که به این ناله ها توجه کند. اگر شرکتی به این پدیده توجه کند و سرمایه گذاری کند یک موفقیت چشم گیر به دست می آورد. اصولا در بازار یکی از عوامل موفقیت این است که تشخیص بدهید مردم از چه می نالند و در آن رابطه سریع تر عمل کنید. به این تقاضای پنهان گفته می شود. تقاضای پنهان عبارت است از کالا ها و خدمات و رفتار هایی که مورد علاقه مردم است اما هیچ کس به طور واقعی آن را پاسخ نداده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۱:۲۰
مرتضی خادمی

محتوای این مقاله برگرفته از کتاب «کار کمتر، بهره بیشتر» اثر اسکات اچ یانگ است. او که خود این تکنیک‌ها را در زندگی شخصی به کار می‌گیرد، هم اکنون در تلاش است تا دوره چهار ساله کارشناسی علوم رایانه از دانشگاه MIT را تنها در مدت ۱۲ ماه و آن هم بدون شرکت در کلاس‌ها سپری نماید. اگر شما نیز مانند بسیاری از ما وقت کمی‌ برای انجام انبوهی از کارها دارید، این مقاله می‌تواند کمک حالتان باشد.

نویسنده این مقاله اسکات یانگ راهکار ساده و خلاقانه ای برای انجام امور دارد. به کمک این روش می‌توانید کارهایی که باید در طی روز انجام دهید و مواردی که باید حتماً تا پایان هفته به انجام برسند را یادداشت نمایید. بدین‌ترتیب اگر موفق نشدید موردی را همین امروز به انجام برسانید، وقت باقی است. ساده به نظر می‌رسد؟ اما حتی چنین کاری نیز برای بسیاری از ما دشوار است.

سالها است که از این روش ساده و خلاقانه استفاده می‌کنم و کتاب‌های متعددی را نیز در این زمینه نوشته‌ام. اما چطور می‌توان این سهل ممتنع را به انجام رساند؟

لازم است تا دو لیست وظایف، یکی برای روز جاری و دیگری برای هفته تهیه کنید. همان طور که روزهای هفته سپری می‌شوند، موارد موجود در فهرست هفتگی را کم‌کم به لیست روزانه منتقل کنید. و زمانی که هر یک از این وظایف را به پایان رساندید، امور روزمره به انجام رسیده‌اند. قدرت پنهان این روش در این موضوع نهفته است که همین فهرست ساده شما را وا می‌دارد تا تنها به امور خاصی بپردازید. بدین‌ ترتیب از آنجا که شروع دوباره سخت و سخت‌تر می‌شود، ناچار می‌شوید تا از به تعویق‌ انداختن ممتد امور اجتناب نمایید.
علی رغم سادگی این روش، نامه‌های متعددی به دستم می‌رسند که از چگونگی اجرای آن می‌پرسند. نامه‌هایی از این دست:سلام اسکات، از ایده ی اهداف روزانه و هفتگی بسیار مشعوف شدم، اما مشکلی در این بین وجود دارد. تفاوتی نمی‌کند که چگونه و با چه مشقتی تلاش می‌کنم، با این همه نمی‌توانم نیمی‌از آنها را به انجام برسانم. نظرت در این‌باره چیست؟ چه کنم تا فهرست اهداف و وظایف روزانه به اتمام برسد؟پاسخ روشن و کوتاه است: اگر نمی‌توانید وظایف روزانه را به طور کامل به انجام برسانید بدین معنی است که وظایف انتخابی بیش از‌اندازه است.

لازم است تا اهداف و وظایف روزانه را قدری کم کنید تا توان انجام همه آنها را داشته باشید. ساده بود، مگر نه؟ اما جای بسی تاسف است که هیچ کس به این حرف‌ها گوش نمی‌کند و لیست وظایف سبک‌تری برای خود آماده نمی‌نماید. در عوض، به تهیه فهرست‌هایی که هرگز موفق به انجام آن نیستیم همت عجیبی می‌گماریم.

کمتر از آن چیزی که فکر می‌کنید کار می‌کنید!

عدم پذیرش این که کم‌کاری می‌کنید به هیچ عنوان شایسته نیست. پس اگر نمی‌توانید تمامی‌ لیست را انجام دهید، جای پرسش است که چگونه چنین فهرست بلند بالایی را بر می‌گزینید؟ حقیقت آن است که هیچ کس اهمیت نمی‌دهد به چه اموری علاقه‌مند هستید، بلکه اموری که به درستی به انجام و سرانجام رسیده‌اند، مهم هستند.

این گرایش به برآورد بیش از‌ اندازه توانایی‌ها برای انجام امور در کوتاه مدت موردی شایع است. به طوری که حتی خلاق‌ترین نویسندگان نیز از آن در امان نیستند، و افرادی چون کال نیوپورت نیز درباره میزان ساعاتی که به پروژه تحقیقاتی اخیرش اختصاص داده دچار سوء تفاهم است.

حتی نگارنده این سطور (و شاید مترجم آن نیز) از این آفت در امان نباشند. اما معتقدم بین افرادی چون کال و اینجانب تفاوت‌هایی وجود دارد و جالب اینکه هیچ یک از ما دارای قوه ی خاص و جادویی در انجام امور نیستیم، تنها نقطه قوت ما در بینش و دیدگاهی است که نسبت به توانایی‌های خود داریم. حقیقت آن است که به حد کفایت از تکنیک یادداشت زمان استفاده کرده‌ام و واقفم که چه میزان از اوقات خود را بیهوده تلف می‌کنم.

از آنجا که افراد به طور متوسط بینش صحیحی نسبت به توانایی‌های فردی خود ندارند، به جای آن که صادقانه فهرست وظایف خود را تنظیم کنند، با تلنبار کردن بیش از‌اندازه امور به روزهای بعدی، نمی‌توانند توفیقی در این روش کسب کنند. اینجاست که اهمیت استفاده از تکنیک یادداشت زمان احساس می‌شود.


قدری از وظایف و مسئولیت‌ها بکاهید

اهداف تنها زمانی به کار می‌آیند که با فعالیت‌های انگیزشی همراه باشند. زیگ زیگیولار معتقد است که اهداف باید دور از دسترس اما قابل رویت باشند. اگر حداقل نیمی‌ از اوقات در انجام کامل فهرست وظایف روزانه توفیقی حاصل نمی‌کنید، توجه داشته باشید که کاری پیش نبرده و تنها وقت باارزش‌تان را تلف می‌کنید!

برای حل این نقیصه دو راهکار قابل پیشنهاد است:

۱٫ لازم است بکوشیم تا به نحو صادقانه‌ای به میزان ساعاتی که در روز صرف کرده و امور را به سامان می‌رسانیم اذعان کنیم. بهره از تکنیک یادداشت زمان، ساده‌تر از چیزی است که پیشتر تصور می‌کردید.

۲٫ به محض آن که متوجه شویم حقیقتاً چه بخشی از وقت خود را صرف انجام امور می‌کنیم، می‌توانیم نسبت به افزایش آن اقدام نماییم. بهتر است توهمات را کنار گذاشته و سعی کنیم واقع بین باشیم.

اگر پس از انجام تکنیک یادداشت زمان دریافتید که تنها چهار ساعت در روز را به کار مشغولید (موضوعی که پُر بیراه هم نیست)، اقدام و واکنش هوشمندانه آن است که از تصمیمات یکباره و احساسی اجتناب کرده و نکوشیم تا فردای آن ناگهان هشت ساعت کار کنیم! بلکه‌ اندک‌اندک بر زمان کاری افزوده و از چهار به پنج و شش ساعت در روز برسیم تا اینکه نهایتاً بتوانیم ساعات کاری خود را ارتقا بخشیم.


چرا باید آهسته و پیوسته جلو برویم؟

تا زمانی که تصویری که از خود داریم، به خصوص تصویر ایده آلی که از خود ساخته ایم، با آنچه که حقیقت امر است تفاوت دارد، به طور ناخودآگاه از میزان کارائی‌مان کاسته می‌شود. شاید بتوان گفت که پس از انجام طویل المدت امور پیشین، تصور می‌کردیم که تا چه حد فردی کاری و مثمر ثمر هستیم.

اگر تحت تاثیر این تصور هستید که قادر به انجام هشت ساعت کار در روزید، این تکنیک نشان می‌دهد که حقیقتاً بیش از چند ساعت کار از دست تان بر نمی‌آید. آنگاه است که برنامه‌ریزی بی‌معنی می‌شود.

البته، گاهی اوقات ما می‌توانستیم امور روزانه را به خوبی به انجام برسانیم. که این موضوع می‌تواند موجب بروز سوء تفاهم شود. چرا که گاه با تحمل فشار مضاعف قادر به انجام کارهای بیشتری هستیم. این مورد نه تنها انرژی‌مان را تخلیه می‌کند، بلکه نمی‌توان حداکثر بیش از دو هفته این روند را ادامه داد، و این در حالی است که باید هدف اصلی‌مان افزایش نوآوری و خلاقیت باشد.

 


برای انجام این مهم چه باید کرد و چگونه آن را آغاز نمود؟

نخست از تکنیک یادداشت زمان کمک بگیرید. همیشه استفاده از قلم و کاغذ را‌ ترجیح داده‌ام، اما اگر‌دوست دارید می‌توانید از ده‌ها برنامه کاربردی که برای این منظور و ثبت زمان تهیه شده نیز استفاده نمایید. اگر از تکنیک یادداشت زمان خوشتان نمی‌آید می‌توانید اموری که در طول روز انجام داده اید را ثبت نمایید. گرچه نتایج حاصله از این روش کمتر قابل اتکا هستند.

دوم، استانداردهای نوآوری خود را بازبینی کنید و سعی کنید تا سطحی بالاتر از آنچه که هستید را در نظر داشته باشید. اگر چهار ساعت در روز کار می‌کنید، آن را به پنج یا شش ساعت برسانید و اگر ۸ ساعت می‌کوشید آن را به ۱۰ یا ۱۲ ساعت برسانید.

سوم، پیش از آنکه بازگردید و میزان خلاقیت خود را بسنجید، حداقل یک ماه این استانداردها را رعایت کنید. یک ماه معیار و فرصت خوبی است چرا که زمان کمتر از آن به خصوص پس از تحت تاثیر قرار گرفتن از یک تصمیم تازه چندان قابل استنباط نیست.

نهایتاً، اگر هنوز نمی‌توانید به اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کنید، باز هم حدود ۲۵ الی ۵۰ درصد از آنها را تقلیل دهید. بدین‌ ترتیب می‌توانید به سطح بالاتری از خلاقیت برسید و قادرید بدون اتلاف انرژی بیش از پیش مفید واقع شوید. نکته این است که بسیاری از اهداف نه تنها با کار زیاد بلکه با درست کارکردن بدست می‌آیند.

اگر حقیقتاً به صورت جدی به دنبال انجام کار کمتر و گرفتن نتیجه بهتر هستید این سه نکته را از یاد نبرید:

چند روزی از تکنیک یادداشت زمان استفاده کنید یا این که موارد به سرانجام رسیده از وظایف روزانه را ثبت نمایید.

سعی کنید پس از دست یابی به اهداف، سطح وظایف خود را ۲۵ درصد افزایش دهید.

یک ماه بعد بازگردید و کار خود را ارزیابی کنید. اگر پیشرفت داشته‌اید، می‌توانید دوباره تلاش کنید و سطح خود را بالاتر ببرید.

اگر تنها روزی سه ساعت کار می‌کنید، مطمئن باشید که این رویکرد می‌تواند ما را از برنامه ریزی بیهوده ۱۰ ساعته بازدارد. برای انجام بهتر امور لازم است تا هوشمندانه‌تر اقدام کنیم. پس اگر هنوز نمی‌دانید که در حال حاضر چه می‌کنید، چطور می‌توانید به این مهم دست پیدا کنید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۱:۱۲
مرتضی خادمی
امروزه پول برخلاف گذشته های دور بر دغدغه اصلی بدل شده است بسیاری از جوان ها مایلند که خیلی زود بی درد سر به پول برسند پول دیگر مثل گذشته چرک کف دست خوانده نمی شود و بسیاری آن را حلال مشکلات می دانند.

امروزه پول برخلاف گذشته های دور بر دغدغه اصلی بدل شده است بسیاری از جوان ها مایلند که خیلی زود بی درد سر به پول برسند پول دیگر مثل گذشته چرک کف دست خوانده نمی شود و بسیاری آن را حلال مشکلات می دانند.

تصور کنید جوانی که می خواهد به استقلال مالی برسد چند سال باید کار کند تا بتواند هزینه سنگین ازدواج خود را بپردازد، چند سال باید کار کند تا پول پیش یا رهن خانه را پس انداز کند یا حتی جهیزیه بخرد یا برای ادامه تحصیل با فراغ بال به شهر و دیار دیگری برود، شاید به همین دلیل هم هست که بسیاری را در اطرافمان می بینیم که مشغول چند کار دائم و پاره وقت به طور همزمان هستند والبته دائم هم گله دارند که به جایی نمی رسند .

راستش این موضوع هر چند به ظاهر اقتصادی است و در حیطه مباحث این صفحه نمی گنجد اما دارای پس زمینه های محکم روانی است. در واقع ما معتقدیم تا آنها در پس زمینه ذهن ما اصلاح نشوند این تلاش های مادی به جایی نمی رسند. تا وقتی که معتقدید پول چرک کف دست است، برکت ندارد، پول پلید و ناپاک است، روح آدم را آلوده می کند و یا اینکه همه پولدارها حقه بازند و یک گوشه دلشان خالی است و با کار حلال نمی شود ثروتمند شد، یقینا نمی توانید پولدار شوید یا از پولدار شدن خود لذت ببرید.

اینکه مرتب پیش این و آن هم بگوئید که بدهکارم و قرض دارم و به قول گفتنی زار بزنید هم جز آنکه مناعت طبع شما را زیر سوال می برد قرض و بدهی بیشتری برایتان به ارمغان می آورد. پس چه باید کرد؟در نخستین گام باید نگاهمان را به موضوع پول و ثروت عوض کنیم. نمی توانیم مدام آن را مذمت کنیم و بعد بخواهیم یک شبه میلیونر شویم!
باید ابتدا احساس ما احساس خوبی به پول باشد و به فوایدی که پولدار بودن ما می تواند برای خود، خانواده، اطرافیانمان و حتی جامعه مان داشته باشد تمرکز کنیم. کارهای جزئی که می تواند دنیا و آخرت ما را بسازد و رسیدن به لبخند شادی دردمندی که با یاری ما به آرامش رسیده است و نیز شکرگزار بودن در قبال هر آنچه که هر چند اندک در ابتدای این راه بدست می آوریم و بعدهم پیدا کردن راه های درست و تمرکز بر روی هدفی که می بایست با اهداف انسانی و اخلاقی آمیخته باشد.

برای ثروتمند شدن باید احساس خوبی نسبت به کار و حرفه خود داشته باشید و از تمام وجود باور داشته باشید که لیاقت و شایستگی آن را دارید که ثروت را وارد زندگی خود کنید.حتما در اطراف خود کسانی را دیده اید که پولدار بوده اند اما ورشکست شده اند و نیز افرادی که مرتبا پله های ترقی را چنان طی می کنند که حتی اطرافیانشان هم از یاد می برند که آنها از کجا شروع کرده بودند!

خیلی ها اوضاع نابسامان اقتصادی، رقابت شدید، نداشتن پشتوانه های مالی و حمایت های بانکی و حتی داشتن خانواده ای فقیر و متوسط را مانع پولدار شدن می دانند در حالی که هیچ یک از آنها جزو علل اصلی به حساب نمی آیند و فقط پیش پا افتاده ترین بهانه هایی هستند که ما برای پنهان شدن پشت رخوت ها و بی حالی های درونی خود! بدان ها چنگ می زنیم!

برای همین هم هست که برای پولدار شدن مثل هر کار دیگری می بایست ابتدا و در گام نخست یک طرح اولیه داشت، همین نداشتن طرح است که وقتی بسیاری ناگهان پله های ترقی را طی می کنند و پولدار می شوند به ناگهان هم آن را از دست می دهند. اگر می خواهید پولدار شوید باید از همین حالا بدانید برای چه  و وقتی که پولدار شدید می خواهید به چه حسی برسید و با آن پول چه کار کنید و حتی تا کجا پیش بروید، حتی لازم است با برنامه زیزی دقیق مبلغ آن را هم مشخص کنید.

به قول هارواکر نویسنده کتاب اسرار ذهن ثروتمند بیشتر مردم ترموستات های ذهنشان برای بدست آوردن هزار دلار، برای چند صد دلار و برخی حتی زیر صف تنظیم شده است و بدون آنکه علتش را بدانند هیچ حرکتی از خودشان برای کسب پول انجام نمی دهند. در واقع بیشتر مردم به ظرفیت واقعی خود دست نمی یابند، بیشتر افراد موفق نیستند زیرا براساس آنچه که می توانند ببینند حرکت کرده و از نظر فکر و عمل سطحی نگر هستند.

اگر در جایی از کتابش می گوید: « درختی را در نظر بگیرید فرض کنیم این درخت نمایانگر زندگی است، بر روی این درخت میوه های متعددی وجود دارد. در زندگی ما، میوه ها همان نتایجی هستند که از اعمال خود می گیریم. پس ما به میوه ها که همان نتایج اعمال خود هستند نگاه می کنیم و از دیدن آنها شادمان می شویم. اما زمانی که تعداشان کافی نیست، کوچک هستند و طعم خوبی ندارند چه باید کرد؟

بیشتر ما متوجه میوه یا نتیجه کار خود هستیم اما در حقیقت باید به عواملی که این میوه ها را به وجود آورده است توجه کنیم. مثل بذر و ریشه ها. بذری که زیر زمین است محصول رهایی زمین را ایجاد کرده است. این نادیدنی ها هستند که دیدنی ها را می سازند.

یعنی اینکه اگر ما خواهان تغییر دادن میوه ها هستیم، اول باید ریشه ها را تغییر دهیم. اگر مایلید مواردی که در زندگی قابل دیدن هستند را تغییر دهید، باید آنچه که قابل دیدن نیستند را تغییر بدهید.»باید ذهنمان و درونمان را اصلاح کنیم و زمینه را اندک اندک برای پولدار شدن و به ثروت رسیدن فراهم کنیم بعد به راهکارهایی که نویسندگان و ثروتمندان ارائه کرده اند، بپردازیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۱:۰۹
مرتضی خادمی